سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣0⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 208 در مشهد هم صورتم را عمل کردند اما بی نتیجه بود و من کماکان به خاطر از دست دادن بینی ام مشکلات زیادی داشتم. امکان نداشت به مرخصی بیایم و به مطب دکتر یا نوبت بیمارستانی نروم. آن روزها تازه با امیر دوست شده بودم که از طرف پزشکان تبریز برای جراحی بینی به تهران معرفی شدم. برگۀ معرفی به اسم سید نورالدین عافی بود اما غیرممکن بود امیر مارالباش در آن شرایط در تبریز بماند و من تنها به تهران بروم. با هم به تهران رفتیم و قرار شد در هتلی کنار بنیاد شهید ساکن شویم. ورود به هتل فقط با کارتی که به من داده بودند، امکان داشت. من و امیر سعی میکردیم با انواع روشها از ورودی هتل عبور کنیم. اغلب بالا میرفتم و کارت را یک جوری میانداختم پایین که امیر بردارد و او هم بیاید. چون کارت عکس نداشت، مشکلی پیش نمی آمد و امیر همیشه با من بود. در اتاق هم تخت اضافی وجود داشت چون خیلی از رزمنده ها که برای درمان به تهران معرفی می شدند در منزل اقوامشان می ماندند. مشکل در مورد گرفتن غذا بود که با هر کارت یک وعده غذا میدادند و یک علامت می گذاشتند، گاهی که پاتک زدن به غذا امکانپذیر نمی شد میرفتیم بیرون و خودمان غذا می خریدیم. بعد از چند روز رفت و آمد و آزمایش و معاینات اولیه قرار شد در بیمارستانی در داخل دانشگاه تهران بستری شوم. بیمارستان تخصصی کوچکی بود برای جراحیهای گوش و حلق و بینی. آنجا به من توضیح دادند یک تکه از استخوان پا و قسمتی از پوست پیشانی را برداشته و به بینی از بین رفته ام پیوند خواهند زد تا بینی کمی بالا بیاید. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊