🌱 زن عجله داشت تا به قرار هفتگی اش برسد.... پوشیه اش را مرتب کرد و به راهش ادامه داد. کمی آن طرف دو تا دختر توجهش را جلب کردند. پوشش نامناسب و آرایش عجیب شان باعث شده بود ک زن بےخیال عجله اے که داشت بشود و قدم هایش را آهسته تر کند. پسر جوانی خودش را کنار آن دو دختر رساند و شروع ڪرد به خندیدن و حرف زدن و شماره دادن... دخترها هم بدشان نمےآمد و مقاومتے نمےڪردند. زن انگار یادش آمده باشد ڪ عجله دارد، چشم از صحنه ے ناهنجارے ڪ مےدید برداشت و قدم هایش را تندتر ڪرد... یڪدفعه مردے با سرعت زیاد جورے از ڪنارش عبور ڪرد ڪ نزدیڪ بود با او برخورد ڪند... زن چادرش را روے پوشیه اش مرتب ڪرد وبه تندے به سمت مرد برگشت... قبل از آنڪِ زن اعتراضے بڪند، مرد جوان دستش را روے سینه اش گذاشت، ڪمھ خودش را به نشانه ے ادب و احترام خم ڪرد و در نهایت متانت درحالیڪه چشمانش به نشانه ے ادب به پایین دوخته شده بود گفت: شرمنده ام خانم ببخشید متوجه شما نشدم... زن سرجایش خشڪ شد. این مرد جوان همان ڪسے بود ڪ چند لحظه قبل داشت با آن دخترها باجسارت و شوخے رفتار مےڪرد.... | ...