واقعا دور بودن از قم سخته تو قم که بودم دلم میگرفت نعلین رفیقمو میپوشیدم به سمت حرم روانه میشدم. با شوق و ذوق میرفتم قبرستان شیخون فاتحه ای برای دو شیخ می‌خوندم و بعد از سلام به میرزا جواد آقای ملکی تبریزی و میرزای قمی سمت درب شماره یک راهی میشدم. میرفتم تو صحن امام رضا یا همون ایوون آینه ی خودمون با یه سلام به حضرت زهرا و حضرت معصومه سمت طاق طلایی حرم میرفتم. رو به روی ضریح یه سلام میدادم و یه طواف ضریح میکردم و قدم قدم به خدمت علمای تشیع مشرف میشدم. خوب که همه ی علما ، شهید مطهری و آیت الله بهجت و علامه طباطبایی رو زیارت کردم و فاتحه خوندم سمت همون صحن ایوون اینه میرفتم. میشِستم رو به روی گنبد و تمام خستگی هام تموم میشد و آروم میشدم ... .