بسماللهالرحمنالرحیم
میگویم اولش که همین حرف آخر است
خیری اگر رسیده به ما لطف مادر است
(ترجیحا با حال مناسب خوانده شود)
سلام بر حیدر مظلوم . . .
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
همان لحظهای که خاک دستانم را به روی قبر خاکی تو تکان دادم، همان لحظاتی که بچه ها را به خانه میبردم و خودم را کنار تو جا میگذاشتم، قدم های کوچک برمیداشتم و گاهی به عقب نگاه میکردم، همان لحظههایی که علت رو گرفتن ها و دست بر دیوار گرفتن هایت را فهمیدم، جان دادم؛
علی سالهاست که جان داده است.
فاطمه جان! بدون تو علی بودن سخت است، خیلی سخت؛
آنقدر که یک شَبه پیر شدم، این محاسن سفید سیسال است که با من است؛ من اینها را در غم دوری تو سفید کردهام.
شاید بهتر است سختیهای مرا از دل چاه بپرسی !
در نبود تو رفاقت ما قدیمی شده . . .
مردم که میگویند سیسال، اما خدا میداند برای من چگونه گذشت؛
ثانیه های فراق سالها میگذرد و من عمریست مردهام.
این بار که به مسجد می آمدم لحظه شماری میکردم، اینبار تو به دنبال من نبودی، من به شوق پروازِ به سوی تو قدم برمیداشتم.
مرغابی ها هم که آمدهاند و دامنگیر من شدند، چشمانِ مشتاق مرا که دیدند، رهایم کردند.
در سجده بودم که مژده دیدارت به من رسید،
به خدای علی قسم ! بعد عمری مرگ، حیات تازه گرفتم؛
از شوق وصال تو، کعبه دوباره شکاف برداشت.
شوق وصال
شاید ✍️
#معین
۱۹ رمضان ۱۴۴۴، ۲۱ فروردین ۱۴۰۲