💠
#اخلاق_الهی 💠
🔸 سلطان الواعظین شیرازی، توفیق حضور در سرداب سامرا (غیبت) را یافت.
وی کتاب مفاتیح الجنان را که به تازگی منتشر شده بود، همراه داشت و از روی آن اعمالی را انجام میداد و زیارت نامههایی را میخواند. شیخی که کنارش نشسته بود و ذکر میگفت، با دیدن وی پرسید: «این کتاب از کیست؟ »
سلطان الواعظین پاسخ داد: از محدث قمی و با تعریف و تمجید بسیار حاج شیخ عباس و کتابش را به او معرفی کرد.
🔸 شیخ با شنیدن سخنان شیرازی گفت: «این گونه که تو از آن تعریف میکنی، نیست»
سلطان الواعظین با عصبانیت گفت: «برخیز، بلند شو و از اینجا برو»
🔸 فرد دیگری که در کنار وی نشسته بود، دستی به پهلویش زد و گفت: «مؤدب باش. ایشان، خود محدث قمی است! »
سلطان الواعظین با شنیدن این سخن به سرعت و با شرمندگی برخاست و روی شیخ را بوسید و از ایشان عذر خواست.
سپس خم شد تا دست وی را ببوسد، ولی محدث قمی دست خود را کشید. آن گاه خم شد و دست وی را بوسید و گفت: «شما سید هستید»
📚 سیمای فرزانگان، صفحه۲۵۴