حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
__
پرسیدید که چیشد یهو شدی ؟ اولا که موقتا ملبسیم ، دائم نه. بعدشم ...:👇🏻 روزی که خدا توفیق داد و لباس سربازی امام زمان رو پوشیدم ، ۱۷ سال و ۸ ماه داشتم ...😃 یه جوانِ رشید ، که بهش میخورد ۲۷_۲۸ سالش باشه . ولی بخدا ۱۷ سال و اندی ام بود ... قبل از اینکه قبول بشم تو اون حوزه ، بهم گفته بودن این مدرسه علمیه ، یکی از قوانینی که داره ، اینه که بعد از پایه چهار ، بالاجبار باید بری تبلیغ . وقتی اینو به بابام گفتم ، بابام گفت ن ... تو اگه بری همون سال اول میری تبلیغ😀 من حرف ابوی محترم را جدی نگرفتم و گفتم دارند شوخی میکنند ... . وقتی اومدم تو حوزه ، شنیدم که دو سه تا از بچه ها ، وقتی پایه دو بودن مدرسه فرستادشون تبلیغ ، البته ، حدود ۲۳_۲۲ سال سن داشتن. من امیدوارم شدم که میشه یه کاری کرد ... تازه چهار_ پنج ماه بود که اومده بودم حوزه ، ولی قریب به پنج سال ، قبل از حوزه ، عربی تخصصی خونده بودم و فقه و اصول و اعتقادات یکم سرم میشد. معاون مدرسه رو کچل کردم از بس گفتم تو رو خدا به مسوولین بالا بگو منو هم بفرستن تبلیغ 🥲 وژدانن ، تو رو خودا🥲. بنده خدا معاون هم‌ رفت و مخ اساتید رو زد ، اساتید هم به این نتیجه رسیدن که بنده صلاحیت تبلیغ رفتن و ملبس شدن را دارم.😃 با اجازه ی شفاهیِ تلبس ، از دو تن از روحانیون مطرح کشور ، بنده پاشدم رفتم قبایِ نو و عمامه گرفتم 😃( تو مدرسه ی ما قانون بود که قبا رو ، حتی قبل از معمم شدن باید پوشید ، لذا قبا داشتم ، ولی رفتم یه نو گرفتم ) خلاصه که رفتم انواع عمامه رو نگاه کردم. از قمی گرفته تا لبنانی و نجفی و ... یه مدل عمامه چشمو گرفت . پاکستانی_ نجفی ، که سخت ترین و شیک ترین عمامه است. اینجوری شد که مدل عمامه ای که می‌بندیم ، افتاد رو این مدل . و به حمدالله راضی ایم که لایق لباس پیغمبر بودیم . آخرش رفتم به بابام گفتم : همونی شد که گفتی ... هفت ماه درس حوزه خوندیم و معمم شدیم 😅 پ.ن: از لحاظ قانونی ، کار بنده مشکل داشت ، اما با مسوولیت شخصی یکی از روحانیون با نفوذ کشور ، توفیق شد.