مدافعان حرم
مجید بربری 🌹#قسمت_پنجاه_و_چهارم شهید مدافع حرم مجید قربانخانی 🌟🌟 مجید عشقش مرتضی کریمی بود.چند مرتب
مجید بربری 🌹 شهید مدافع حرم مجید قربانخانی 🌟🌟 حسن آقا دایی مجید،بر زبان آوردن خاطرات خواهرزاده،برایش سخت بود.وقتی آقا افضل و مریم خانم داشتند راجع به مجید می گفتند،او دور از چشم بقیه اشک می ریخت .وقتی هم که می خواست،از مجید صحبت کند،چشمانش قرمز بود.حسن دایی چهارم مجید و رفیق اولش بود.مجید و مهرشاد دایی دیگرش،در یک گروه ده دوازده نفری،با هم رفیق بودند و بیشتر اوقاتشان را با هم می گذراندند.حسن در این جمع،به حسن لُر معروف بود.حسن به یاد ندارد ،مجید هیچ وقت دایی صدایش کرده باشد.میگفت((حسن لُر)).خودش میگوید: ))کاش هیچ وقت اینجا نمی نشستم.چون حرف زدن از مجید برای من سخت است.دوست داشتم من به جای مجید برای من سخت است.دوست داشتم من به جای مجید می رفتم.رفتن مجید،هیچ وقت در ذهنم نمی گنجید.فکر میکردم شوخی میکنه.مثل همه بیست و چندسال زندگی اش،به استثنای این اواخر،که شوخی شوخی سر کرد.می گفتم به قول خودش جوگیر شده.جوّ چند تا بچه هیأتی را گرفته که اومده اند قهوه خانه اش و بعد از چند وقتی تموم میشه و میره.هر بار که آبجیم نگران بود و به من زنگ میزد،با هق هق گریه میگفت:حسن،رفتنش قطعی شده،این داره میره.اگه بره من چه به سرم بریزم.ولی من در جواب اون گریه ها،از ته دل غش غش می‌خندیدم و میگفتم :آبجی،نگران نباش.این فیلم‌فیلمشه!این هم یه اذیت جدیده. جوگیر شده.چشمش به چهارتا بچه هیأتی افتاده.این جوری شده.از دور و برش که برن،برمیگرده پیش همون رفیق های قبلیش.قلیون و بقیه بساط.تو این قدر نگرانش نباش. ما فکر می کردیم مجید جوگیر شده،ولی نشده بود.جوی در کار نبود که مجید را بگیرد و رهاش کند.مجید در راهی قدم گذاشته بود،که به را های قبلی زندگی اش،پشت پا زده بود و شد حرّ مدافعان حرم.این که مجید را حرّ می گویند،کلی حرف پشتش هست.حرّ مدافعان حرم،این که مجید را حرّ میگویند،کلی حرف پشتش هست.حرّ اول لرزه به حرم اهل بیت انداخت.بعد هم سرش را روی پای ارباب گذاشت و به شهادت رسید.خیلی از حرفها در مورد مجید را، نه می‌شود نوشت و نه می‌شود گفت.ما یک سری خط قرمزهایی در جامعه داریم،که همه باید رعایت کنیم.یا شرع این خط قرمزها را گذاشته،يا عرف جامعه و ما ملزم به رعایتشان هستیم.مجید پا روی خط قرمزها هم گذاشته بود و بعضی کارها را که نباید انجام داد،انجام می‌داد. اما چون مجید لقمه حلال خورده بود،به گذشته اش پشت پا زد.لات بود،با لات و لوتهای محل م گشت،اما با مرام بود،صفا داشت. این طور بگم که مجید شبیه یه سری لاتها و لوطی های قدیمی بود،غیرت داشت.این لقمه حلالی که پدرش،سر سفره گذاشته بود و بعدها خودش نون حلال در می‌آورد،یک جایی خودش را نشون داد. زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴