یک شب که یکی از بسیجی ها به نام مرتضی کریمی به سفره خانه داداش میره و اونشب از داداش مجید دعوت میکنه به هیئتشون میگه داداش یه شب هم بیا هیئت ما مهمونمون باش، داداش مجید قبول میکنه و میره هیئت و مداح هم خود آقا مرتضی بودن و شروع میکند به خواندن مداحی از سوریه از حرم عمه جان زینب از تکفیکری ها و داداش مجید همان جا بود که متوجه میشود در جنگی نابرابر برای هتک حرمت حرم حضرت زینب سلام الله علیها در سوریه در جریان است و مدافعین حرم چه نقش مهم و اساسی در دفاع از حرم و مردم بی گناه سوریه داشته اند. چنان اشک میریزد و گریه میکند که ازهوش میرود دوستانش اب روی صورتش میپاشن ک کمی حالش بهتر شود و همچنان گریه میکند میگوید مگر من مرده ام که به حرم حضرت زینب حمله کنند و اونجا بود ک تصمیم گرفت مدافع شود...
شهید مدافع حرم🕊🌹
#مجید_قربانخانی
🔴
@sarbazanzeynab🔴