هدایت شده از کتابستان هور
گوشه لوپمو کشید.. و با صدای دورگه خودش گفت:دیدی بلاخره خانوم خودم شدی؟ محکم هلش دادم، گفتم هه تو چه خوش خیالی😏 اگه اجبار پدرم نبود، اگه تنها شرط رسیدن به عشقم ازدواج با تو نبود! تو منو تو خوابم نمیدیدی من ازت متنفرم.. کارد میزدی خونش در نمیومد.. سعی کرد خونسردیشو حفظ کنه اما یه دفعه جوش اورد.. محکم پرتم کرد گوشه خونه و با عصبانیت اومد جلو.. 😱👇 https://eitaa.com/joinchat/3377201202Cc9a967820b 💜🌼 💦 😱