مصاحبه ای با بانو امین 💢لطفا قبل از هرچیز، در مورد زندگیتان، تحصیلاتتان و به طور کلی گذشته ای که عقیده داریم سراپا افتخار است شرح کوتاهی بفرمایید. 🔷شرح زندگی ام خیلی عادی است و حادثه مهم و چشم گیری نداشته است. در ۱۵ سالگی ازدواج کردم و مشغول خانه داری و بچه داری شدم. در ضمن به خواندن کتاب از همان کودکی عشق می ورزیدم ولی نه هر کتابی، بلکه کتاب هایی که جنبه معنویت آنها زیاد بود. درست به یاد دارم در اوقاتی هم که با بچه های همسن بودم، مثل آنها تفریح و گردش نمی کردم، بلکه مشتاق بودم بیشتر تنها باشم، تا بهتر بتوانم فکر کنم، زیرا گمشده ای در وجود خود داشتم. و اگر به مجالس عمومی هم می رفتم،  باز در حال تفکر بودم و در این اندیشه و مقام که پا از جاده شریعت بیرون نگذاشتم. 🔷در میان علوم به خداشناسی و علومی که مربوط به خداوند بود بیشتر علاقه داشتم و دائم در طلب حقیقتی پویا بودم، تا سرانجام درصدد برآمدم زبان عربی را بیاموزم،  شاید از این طریق گمشده خود را پیدا کنم و به خدا نزدیک شوم. 🔷حدود یازده، دوازده سالی به تحصیل زبان عربی پرداختم ولی همواره لطف پروردگار بدرقه راهم بود و حین تحصیل هم گاهی،  حالات خوش و نورانی نصیبم می شد تا اینکه به نوشتن کتاب اربعین موفق شدم. علمای نجف که از نوشتن کتاب اربعین اطلاع حاصل کردند، کتباً سؤال هایی راجع به فقه برایم فرستادند و پس از اینکه جواب ایشان را دادم درجه اجتهاد به من عطا فرمودند. از آن به بعد مشغول تألیف کتاب بودم وبه ترتیب کتاب های: مخزن اللئالی، سیر و سلوک، معاد، روش خوشبختی، اخلاق نوشته شد وسرانجام به تألیف تفاسیر (تفسیرمخزن العرفان) پرداختم و هنوز هم مشغول به آن هستم. 🔷در تمام این مراحل از تفضلات و الطاف الهی برخوردار بودم و گاه به گاه جرقه های نورانی نصیبم می گردد و محظوظم می کند؛ وهذا من فضل ربی.