🌹این کتاب داستان زندگی نرجس خاتون مادر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. 🌹نویسنده در فصل اول به روایت حضور کنیزان رومی در کشتی ای می پردازد که به سمت بین النهرین در حرکت است. در این میان ملیکه نوه امپراتور روم نیز حضور دارد که به خواست خود، از دربار گریخته و با صورای سیاه کرده و لباسی شبیه لباس کنیزان، همراه آنان در جنگ شده است. دو تن از کنیزان اسیر شده او را می شناسند؛ چراکه از ندیمه های مخصوص او هستند و به هنگام شناخت او متعجب از حضورش در جمع خودشان سراغ او می روند و از چگونگی حضور ملیکه در اسارت سؤال می پرسند. ملیکه نام خود را به یکی از مردان همراه، نرجس گفته است؛ چراکه می رفت تا وجاهت صورت او سر وابستگی به دربار روم را فاش کند، لذا او نامی از نام های کنیزان برای خود برگزید و به مرد پرسنده گفت تا یقین کند او از کنیزان است. «کلودیا (یکی از ندیمه های مخصوص ملیکه)گفت: هر کدام از ما متعلق به چه کسی هستیم؟ ملیکه گفت: آن کس که ما را اسیر کرده است. جزء غنیمت های جنگی اوییم و باز به کلودیا گفت: حواست باشد نام من نرجس است. ملیکه سرش را روی شانه کلودیا گذاشت؛ شاید این آخرین لحظه های دیدارمان باشد. از فردا خبری نداریم. کلودیا اندوهگین، دست بر پاهای ملیکه کشید: شما را که دیدم، درد خود را فراموش کردم. - نگران نباش کلودیا! خدا بزرگ است. مریم مقدس با ماست. فاطمه زهرا(سلام الله علیها)... - کلودیا پرسید: فاطمه زهرا(سلام الله علیها) کیست؟ - درست نمی دانم! بانویی است که در خواب دیده ام. مریم مقدس گفت که از بهترین زنان عالم است.» 🌹در فصل بعد نویسنده به روایت جشن ازدواج ملیکه در دربار روم که از لحاظ زمانی قبل از ماجرای اسارت است، می پردازد. جشنی که هنگام خواندن خطبه عقد توسط پدر روحانی با زلزله ای نابهنگام بر هم زده می شود و ناگهان پایه ها و ستون های بلند تخت می لرزد و فرو می ریزد و مرد و زن حاضر در جشن می گریزند. 🌹سپس نویسنده جنگی را بین مسلمانان و رومیان روایت می کند که ملیکه به واسطه این جنگ به کسی که در خواب دیده بود، می رسد. 🌹در فصل آخر نویسنده داستان چگونگی این وصل را تکمیل می کند؛ کشتی به ساحل رسیده و بازار برده فروشان با رسیدن کشتی رونق گرفته است و ملیکه را در این بازار، بشر بن سلیمان نماینده امام علی النقی(علیه السلام) خریداری می کند. ملیکه بی قرار است تا به محبوب در بغداد برسد وقتی به خانه امام می رسد، حکیمه خاتون خواهر امام حسن عسگری(علیه السلام) طی دو سال تعالیم دین اسلام را به او می آموزد و او صبورانه در انتظار محبوب روز را شب می کند تا زمان دیدار می رسد. 🌹نویسنده پس از آن به روایت شهادت امام علی النقی و ولادت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می پردازد؛ امام از حکیمه خاتون می خواهد شب را نزد آنان سپری کند تا از نرجس که مانند مادر موسی و به خاطر امان از گزند فرعونیان هیچ علامت وضع حملی ندارد، مراقبت کند و در به دنیا آمدن فرزند او را کمک کند؛ درد نرجس را در بر گرفت.