(س) طلائیه بودیم، بیل مکانیکی داشت روی زمین کارمیکرد که شهید پیداشد. همراهش یه دفتر قطور اما کوچک بود، مثل دفتری که بیشتر مداحها دارند. برگهای دفتر رو گِل گرفته بود. پاکش کردم. بازکردنش زحمت زیادی داشت؛ صفحه اولش روکه نگاه کردم بالاش نوشته بود : «عمه بیا گمشده پیداشده!»🕊🌹🕊