❣سردار شهید ابراهیم ایل فرمانده تیپ امام سجاد فارس
🌷سنگر سرد و نم دار بود. همه هم خسته. گفت صبر کنید تا من بگم. با انگشت به هر کس جای خوابش را نشان داد.
همه که دراز کشیدیم دیدیم خودش کنار در سنگر, جایی که از همه جا سرد تر و نمور تر بود خوابید.
عجیب فرمانده ای بود, بدنش پر از زخم بود. جایی از ریشش را که ضد انقلاب سوزانده بودند, توی چشم می زد. استخوان بازویش را هم ترکش برده و پیوندی بود... و زخم های دیگر اما همیشه اولویت با دیگران بود..
🌷انقدر در طرح ریزی عملیات خبره بود که می گفتند ابراهیم در طرح و عملیات به دنیا امده!
شده بود فرمانده تیپ امام سجاد(ع) خودش راضی نبود. می گفت:این مسؤلیت دست و پایم را بسته, دلم هوای خط مقدم و عملیات و صدای ترکیدن خمپاره را کرده, اصلا من به درد فرماندهی تیپ نمی خورم. به درد خط مقدم می خورم که مرتب ترکش بخورم!
وقتی فرمانده تیپ بود. از صدا و سیما امدن برای مصاحبه. راضی نشد. گفت کار برای خدا که گفتن نداره!
🌷سهمیه لباس سبز پاسداران امده بود. به همه دادم . رفتم سراغ ابراهیم, گفتم این هم لباس شما. رد کرد و گفت:من این را نمی پوشم. چون لیاقت می خواهد,همین لباس کار خاکی برای ما بس است, امده ایم اینجا برای کار نه لباس مدل پوشیدن!
🌷گفتم دادش بسه, شما به سهم خودتان خدمت کردید و خون دادید. گفت:هنوز به سعادت نرسیده ام, سعادت من هم شهادته!🕊🌹🕊