یه شب محمدتقی به همراه همسرش و خواهرش اومدن خونمون. ازش پرسیدم محمدجان اتفاقی افتاده، این وقت شب اینجا چیکار میکنی؟ گفت: اومدم برای خداحافظی آخه فردا قراره اعزام بشیم سوریه. گفتم: این سری هم میخوای دیر برگردی؟ گمان میکنم بهش الهام شده بود، چون گفت: نه نگران نباش، خیلی طول نمیکشه، هفت روز دیگه برمیگردم! مثل همیشه سر قولش موند و هفت روز بعد برگشت ولی اینبار با تابوت... شهید محمد‌تقی سالخورده @sardarbakery