داشتم روزی نگاری یاد می‌آید مرا هر زمان از یاد او فریاد می‌آید مرا مجمع اصحاب و وصل یار و ایام شباب همچو برق تیزرو با یاد می‌آید مرا هر دو چشم اشک‌ریزم در فراق دوستان نیل مصر و دجله بغداد می‌آید مرا با خیال قامت او عشق‌بازی می‌کنم چون نظر بر سرو و بر شمشاد می‌آید مرا آن چنان بر روزگار بی‌وفا منکر شدم کز توهم داد هم بیداد می‌آید مرا نقش‌های چرخ را بی‌اصل می‌بینم تمام کارهای دهر بی‌بنیاد می‌آید مرا ❤️