🔖#فقطبرایخودت 🔖
✍روزی پسـری جـوان و پرشـور از شهـری دور نزد شیوانا آمد و به او گفت که می خواهد در کمترین زمان ممکن درسهای معرفت را بیاموزد و به شهر خودش برگردد.
شیوانا تبسمی کرد و گفت :
برای چه این قدر عجله داری ! ؟
پسرک پاسخ داد :
می خواهم چون شما مرد دانایی شوم و انسانهای شهر را دور خود جمع کنم و با تدریس معرفت به آنها به خود ببالم !
🔸شیوانا تبسمی کرد و گفت :
تو هنوز آمادگی پذیرش درسها را نداری ! برگرد و فعلاً سراغ معرفت نیا !
پسرک آزرده خاطر به شهر خود برگشت . سالها گذشت و پسر جوان به مردی پخته و باتجربه تبدیل شد.
ده سال بعد او نزد شیوانا بازگشت و بدون این که چیزی بگوید مقابل استاد ایستاد ! شیوانا بلافاصله او را شناخت و از او پرسید :
🔹آیا هنوز هم می خواهی معرفت را به خاطر دیگران بیاموزی ؟ !
مرد سرش را پایین انداخت و با شرم گفت :
دیگر نظر دیگران برایم مهم نیست.
می خواهم معرفت را فقط برای خودم و اصلاح زندگی خودم بیاموزم .
بگذار دیگران از روی کردار و عمل من به کارآیی و اثر بخشی این تعلیمات ایمان آورند .
🔸شیوانا تبسمی کرد و گفت :
تو اکنون آمادگی پذیرش تمام درسهای معرفت را داری.
تو استاد بزرگی خواهی شد !
چرا که ابتدا می خواهی معرفت را با تمام وجود در زندگی خودت تجربه کنی و آن را در وجود خودت عینیت بخشی و از همه مهم تر نظر دیگران در این میان برایت پشیزی نمی ارزد !