در روز هفتم محرم، عبید اللّه‏ بن زیاد طی نامه ه‏ایی از عمر بن سعد خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین (ع) و یارانش و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد. عمر بن سعد نیز بدون فاصله، عمرو بن حجاج را با ۵۰۰ سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسی امام حسین (ع) و یارانش به آب شدند. در این روز، مردی به نام عبداللّه‏ بن حصین ازدی كه از قبیله بجیله بود فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند كه قطره‏ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی! امام (ع) فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده. حمید بن مسلم مي‏گوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو، به دیدار عبداللّه‏ بن حصین رفتم در حالی كه بیمار بود، قسم به آن خدایی كه جز او پروردگاری نیست، دیدم آنقدر آب مي‏آشامید تا شكمش بالا مي ‏آمد و آن را بالا مي‏ آورد و باز فریاد مي‏ زد: العطش! باز آب مي‏ خورد، ولی سیراب نمي‏ شد. چنین بود تا به هلاكت رسید. امام باقر علیه‏السلام فرمودند: امام حسین(ع) از كربلا نامه‏ هایى براى محمدبن حنفیه فرستاد كه متن آن چنین بود: “بسم الله الرحمن الرحیم من الحسین بن على الى محمدبن على و من قبله من بنى‌ه۹اشم، اما بعد فكان الدنیا لم تكن و كان الاخرة لم تزل، والسلام.” نامه‏ هایى است از حسین بن على به محمدبن على و دیگر بنى‌هاشم. اما بعد، مثل این كه دنیا اصلا وجود نداشته و آخرت همیشگى و دائم بوده و هست. بحارالانوار ۴۴/۳۸۳ و ۷۵/۱۱۶ به نقل از تحف العقول ┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅ 🆔 گروه کشوری سربازان ولایت 👈🍂🍃به کانال سربازان ولایت بپیوندید👇 ╭═━⊰🌺⊱━═╮      @sarval ╰═━⊰🌺⊱━═╯