بر پایه این مؤلفهها، جنبش اسلامی نیجریه جریانی کاملاً برآمده از درون ملت بزرگ و مسلمان نیجریه است. نسبت دادن آن به بیرون از مرزها نوعی فرافکنی و خلاف حکمت است. این جنبش، از روح اسلام الهام گرفته و کپی شده هیچ جریان و انقلابی نیست؛ گرچه الهام گرفتن از انقلابهای بزرگ و عدالتخواهانه بشریت و بهطور ویژه عاشورا عین حکمت و در این جنبش اسلامی مشهود است، اما این امر را باید راز اصلی طهارت و سلامت این جنبش و اخلاص و شفقت آن برای احیای اخلاق و عدالت و ظلمستیزی جهانی به شمار آورد. در درون جهان اسلام؛ یا بیتفاوتی و بیمبالاتی و همراهی با ظلم استکبار علیه جهان اسلام است و یا تقابل و برخورد. در دسته دوم؛ یا خشونتورزی و تکفیر و افراطیگرایی مبنای تغییر و تحولخواهی است، مانند جریانهای داعش و بوکوحرام و القاعده، که باروحی مکیاولیستی به نام اسلام، دست به هر جنایتی میزنند و دقیقاً در نقطه مقابل جنبش مردم شریف و صلحطلب اسلامی نیجریه قرار دارند و یا با رهیافتی از عدالت و اخلاق و پرهیز از هرگونه افراط و تکفیر و خشونت، به دنبال مبارزه سیاسی با اشغالگری و ستمگری میباشند؛ که این جنبش شیخ از بارزترین آنهاست. بنا براین، جنبش اسلامی نیجریه به رهبری شیخ زاکزاکی، هیچ تهدیدی علیه منافع ملی و مصالح راهبردی ملت و دولت نیجریه نبوده ونیست. شنیده نشده این جریان کوچکترین اقدام مسلحانه یا تروریستی علیه مخالفان خود کرده باشد. این به معنای این است که تمام خشونتها علیه آن، یک طرفه بوده است. تلفات انسانی همه منحصراً از فرزندان این جنبش است.
تخریب نمادها و کالبدهای جنبش اسلامی نیجریه، حسینیه بقیهالله و مراکز تجمع پیروان این جنبش، ترور و کشتار پیروان جنبش، حبس رهبری فکری جنبش، نقض قوانین ملی و بینالمللی و اتهامات برساخته و بیاساس، همگی نشان از یک هراس و سرکوب برنامهریزیشده این جنبش از سوی جریانی بهظاهر مرموز و درواقع آشکار برای اهل دقت دارد. پرسش این است که؛ چرا این جریان به دنبال سرکوب جنبش اسلامی نیجریه است؟ پاسخ آن، ترس و وحشتی است که بر تاروپود عنکبوتی این جریان افتاده است. این جریان، مثلث تحجرگرایی، استکبار و صهیونیزم است که در سده اخیر، در مقابل جنبشهای اصیل اسلامی برخاسته از متن ثقلین صفآرایی کرده و دستان پلیدش به خون و غارت و کشتار پیروان این جنبشها آلوده است. فاجعه زاریا، پیشتر از سوی این جریان در قانای لبنان، غزه فلسطین، یمن، سوریه تکرار شده است؛ ولی ره بهجایی نبرده است. مهمترین دلایل ترس از جنبش اسلامی نیجریه و سرکوب آن را میتوان چنین برشمرد:
🔺1. شکلگیری یک جامعه ایمانی و خودبنیاد برآمده از حرکت اصیل و مردمی بیداری اسلامی، در سراسر آفریقا متأثر از جنبش اسلامی نیجریه، خواب تحجرگرایان، استعمارگران که درپی استضعاف فکری و استثمار منابع طبیعی مسلمانان هستند را آشفته نموده و سخت آنان را نگران کرده است.
🔺2. دعوت جنبش اسلامی بهتقریب و تفاهم و پرهیز از خشونت و تکفیر، نقشه شوم جریان استکبار صهیونیزم و تحجرگرا را در تفرقه امت اسلامی برهم زده است.
🔺3. گرایش فزاینده جوانان نیجریه و آفریقا به آرمانهای این جنبش بهعنوان پشتوانههای مردمی و اثرگذار آن، لرزه بر اندام مثلث تحجر، استکبار و صهیونیزم انداخته است.
🔺4. نگرانی شدید این مثلث، از گسترش فرهنگ و آموزههای متعالی، ظلمستیز و امیدبخش عاشورا و مهدویت در آفریقا و جهان اسلام.
🔺5. ترس از گسترش اندیشههای حیاتبخش، انقلابی و بیبدیل امام خمینی (ره) بهعنوان تنها شخصیت مبارز و نستوه جهان اسلام در برابر تحجر، استکبار و صهیونیزم.
در پایان، به نظر میرسد؛ بهترین مسیر؛ گفتوگوی دولت نیجریه و این جنبش است. دولت باید بهخوبی
بفهمد که این جنبش تهدیدی علیه منافع ملی کشور نبوده ونیست و نهتنها وحدت ملی را نگسسته است؛ بلکه روح همگرایی و همبستگی با تمام اقشار ملت را مبنای کار خود قرار داده و باید در گفتوگو؛ این امر موردتفاهم قرار گیرد. همچنین در گفتوگوی دولت و این جنبش میلیونی و بسیار گسترده و کاملاً داخلی، شناخت متقابلی از دو طرف و زمینههایی برای تفاهم و حل این مشکلات پدید خواهد آمد. دولت نیجریه باید توجه داشته باشد که این جنبش، به دنبال مبارزه با آن نیست. مطالبات جنبش، کاملاً انسانی وجهانی و مبارزه صرفاً سیاسی و فکری و اجتماعی با نظام سلطه جهانی است. همچنین دولت نیجریه، باید توجه داشته باشد در کشوری که بزرگترین جریان تروریستی آفریقا یعنی جریان بوکوحرام وهم پیمان رسمی داعش، یکهتازی میکند و خون ملت نیجریه را بهناحق و با رهیافت تکفیر و ترور میریزد؛ برخورد با جریانی سیاسی و کاملاً مسالمتآمیز، رفتاری بخردانه نیست و بلکه اقدام علیه امنیت ملی و نوعی خودکشی تلقی میشود. نیروی دولت و قوای امنیتی و نظامی نیجریه نباید بجای سرکوب تروریسم بر جریانهای صلحآمیز و طرفدار منافع ملی مصرف شود.