#ناگفته_های_جنگ
از زبان رزمندگان
ما به خاكريزی پناه برديم كه سنگر های آماده داشت. شدت آتش به قدری بود كه تو سنگر هيچ كس با هم حرف نميزد
اصلاً، يادمه دو تا شهيد که احتمالا از گردان مالک اشتر بودن کنار ما افتاده بودن و زير آتش قطعه قطعه شدن، تکه های بدنشون اين طرف و اون طرف پرت می شد، ديگه چطور گوشت مرغ رو می تونستيم به دندون بگيريم!
ماشین تدارکات زیر آتش و دود وخون رسیده بود مقداری
پلو با مرغ داخل پلاستیک برایمان آورده بود البته
ولی خیلی بچه ها سر پلاستیک را گره. می زدند و ......
#دفاع_مقدس
@seYed_Ekhlas🇮🇷👇