با یک عده طلبه آمدند قم همه شهید شدند الا محسن خوابِ امام‌حسین(ع) را دیده بود! آقا بهش گفته بود کارهات رو بکن اینبار دیگه بار آخره یک سربند داده بود به یکی از رفقاش، گفته بود شهید که شدم ببندیدش به سینه‌ام..! آخه از آقا خواستم بی‌سر شهید شم:) با چندتا از فرماندهان رفته بود توی دیدگاه! گلوله۱۲۰ خورده بود وسطشون جنازه‌اش که آمد، سر نداشت! سربند رو بستیم به سینه‌اش روی سربند نوشته بود أنا زائر الحسین(ع)