اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مُسمّط مربّع - یادواره (میلاد) حضرت رقیّه سلام اللّه علیها آهِ تو دارد حکمِ شمشیرِ عموجان را میدانِ کار ُو زار کردی کُنجِ ویران را باران شدی و کردی آبادی بیابان را دیدند در شادیِ تو لبخندِ سلطان را گاهی عسل می‌ریزد از لَعلِ نمکدارَت گاهی غزل می‌بارد از آهنگِ گُفتارت دختر که داری می‌شود دُردانه‌یِ خانه بابا نگاهش می‌کند مَستانه مَستانه جانش شود جامی به رنگِ عشقِ جانانه وقتی که گیسوی سرش را می‌زنی شانه دندانه‌های شانه‌اَت درگیر با عشق است دختر اگر داری بگو تقدیر را عشق است دختر که داری خوب می‌فهمی محبّت چیست او که بخندد روزگارت روشن وُ رنگی‌ست لبخندِ او دنیاست از دنیا همین کافی‌ست رودِ کراماتِ خدا در خانه‌اَت جاری ست شد آب با لبخندِ او قندِ دلِ ارباب شد تاب وقتِ خواب او دو بازویِ مهتاب دارند این شمس و قمر خیلی هوایش را عمّه گرفت از گونه‌هایش اشکهایش را وَ می‌شناسد طفلِ گهواره صدایش را وَ دوست دارد نغمه‌هایِ دلربایش را شیرین زبانِ خیمه می‌گوید لالا لالا... یا فاطمه... آغاز کرده مدحِ مولا را مدحِ علی با لَحنِ این بی‌بی صفا دارد گریه کُنِ او قدرتی بی‌انتها دارد بر روی شانه بیرقِ ارباب را دارد هر کس دمشقی می‌شود کرب‌وبلا دارد عشقِ دمشق و کربلا دارم که بی‌تابم هر جا که باشم می‌زنم من دَم از اربابم هر جا که باشم یکسره در شور و شِینم من عبدِ ربابم بی‌قرارِ زینبینم من بیچاره‌یِ یک آهِ شاهِ نَشْعَتينم من دنیا بداند نوکر بِنتُ‌الحسینم من با هر نفس لَعنِ اُمیّه می‌کنم وَاللّه در ندبه هم یادِ رقیّه می‌کنم وَاللّه @sehreashk @sehreashk_hoseinimani