یادم نمی‌رود که چه شد یادتان که هست آه‌ی کشید شاه و دل آسمان شکست آئیـنه‌یِ حرم تَرَکی خورد پشتِ در در کوچه پیشِ دیده پس از یک تکان شکست پهلو گرفته بود کنار ابوتراب طوفان رسید و کشتی این داستان شکست شد بسته چشم دلخوشی شـیرِ کردگار اشک است شاهدم که گل باغبان شکست امروز طعنه‌های مدینه دل عـلی... فردا سرَش به ضربتی از کوفیان شکست مادر که رفت مانده پسر با همان سری که روی نیـزه دور ُو بَـرِ ساربان شکست این جا سری شکسته شد و کـُنج قتلگاه در زیر سُمِّ اسب پَر ُو استخوان شکست حرف از غـریبِ مادر و گودالِ دِشنه شد آه‌ی کشید عرش و دلِ ندبه خوان شکست به مناسبت شهادت @Aaayenehh