🔅«پسرم، قاسم» ✍با نیروهایم رسیده بودیم به ابوغریب، شهر کوچکی نزدیک بغداد. همانجا پیرزنی را دیدیم که حیران بود و مضطرب. جلو رفتم و پرسیدم: «چی شده مادر؟» به زبان خودش مویه کرد و خطاب به داعشی‌ها گفت: «بکشید؛ اما قاسم می‌آید.» دستش را بالا آورده بود و مدام تکان می‌داد: «بکشید، پسرم قاسم می‌آید.» چند دقیقه‌ای کنارش ماندیم. از حال و روزش پرسیدیم. پیرزن ما را مثل بچه‌های خودش دانست و از غصه‌هایش گفت. خواستیم از پسرش قاسم هم بپرسیم که لا به لای حرف‌هایش فهمیدیم منظورش از پسرم قاسم، حاج قاسم سلیمانی بوده. حاجی سلیمانی از همان وقت‌ها جای خودش را توی قلب خیلی‌ها باز کرده بود، خیلی از عراقی‌ها؛ مثل پیرزن ابوغریبی سنی مذهب. ✍️ شیخ جابر رجب، نماینده عصائب اهل الحق در ایران 📍سلیمانی عزیز، صفحه ۷۲ ☑️کانال شهید سلیمانی👇 http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299