💠 دویست و سی و سومین قرار 💠
بسم رب المهـ(عج)ـدی ....
روز پدر است ...
گل فروشی ها پر ازدحام ...
شیرینی فروشی ها مملو از جمعیت ...
مردم شاد ...
و بازار دید و بازدید و هدیه و عیدی دادن داغ ....
من یاد تو میافتم، مهربانترین پدر ....
برای عرض تیربک، کجای پهنه گیتی به دست بوسی تان مشرف شوم؟؟؟
بابای مهربانم ...
قلب کوچک و تاریکی دارم که روشنایی اش چراغ عشقی است که تو در آن برافروخته ای ...
کلبه قلبم را در این ماه رحمت الهی به آب توبه و اشک چشم آب و جارو کرده ام ...
و به انجام آنچه می پسندی و ترک آنچه ناپسند میداری زینتش نموده ام ...
این تحفه ناچیز را به محضرت پیشکش میکنم، می شود این اندک را از فرزند کوچکت پذیرا باشی؟؟؟
سه شنبه ای دیگر نیامدی و نگاهمان دست خالی برگشت.
اين سه شنبه نیز به تاريخ بیست و ششم بهمن ماه ۱۴۰۰،با پذیرایی پکهای شیرینی و شکلات و اهداء جاکلیدی دست ساز، عطر یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم.
میز قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب، میز خدمات پزشکی و میز کودک از دیگر خدمات خادمین
#سه_شنبه_های_مهدوی بود.
بابای جهان، کجای این دنیایی؟؟؟
در روز پدر، چقدر جایت خالی است
وَ أتمِم نِعمَتَکَ بِتَقدیمِکَ إیّاهُ أمامَنا حَتّی تُورِدَنا جِنانَک ...
@seshanbemahdavi