مایه‌حیات✨ جلسات قرآن پدرم حتی توی بگیر و ببندهای حکومت نظامی هم تعطیل نشد. هر پنجشنبه شب، میان صدای شلیک‌های خیابان، جوان‌های محل از راه پشت بام و خانه‌ی همسایه‌ها وارد می شدند. سرشان را پایین می‌انداختند و "یا‌ الله" گویان وارد زیرزمین کنج حیاط می شدند. از لای پنجره حیاط می دیدم که آجر کف زیرزمین را بر‌می‌داشتند یک دسته کاغذ از تویش در می‌آوردند و بین خودشان تقسیم می کردند و بعد از جلسه آرام و با فاصله از هم، با همان روشی که داخل آمده بودند پراکنده می شدند. یک شب که صدای شلیک‌ها بیشتر از قبل شنیده می‌شد، جمعیت دیر‌تر از همیشه کامل شد. اکثریت که آمدند پدر پارچ آب جلویش را برداشت و با فاصله بالای لیوان گرفت. همان طور که آب را داخلش می‌ریخت، رویش پر از حباب شد. بعد با لحنی محکم و زیبا شروع کرد به خواندن: وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا و بگو:"حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابود شدنی است" سوره اسرا، آیه 81 «این کف روی لیوان عمری ندارد با چشم بر هم زدنی از بین می رود. باطل و کفر هم حکایتش همین است. از بین می رود و هیچ باقی نمی‌ماند، آنچه ماندنی‌ست آب است، حق است، مایه‌ی حیات است». •┈•✾•☘️🌸🍀•✾•┈• 🆔 @setare114