#خاطرات_شهدا 🌷
🌾
#راهيان_نور سال ٩٣ از سخت ترين سفرهايي بود كه
#بدون_حميد رفتم،
از شانسِ ما گوشي📱 من خراب شده بود،من صداي حميد🔊 را داشتم،⚡️ولي حميد صدايم را نمي شنيد.
🌾وقتي برگشتم
#اولين كاري كه كردگوشي من را داخل سطل آشغال انداخت🙁 وگفت: تونميدوني من چي كشيدم اين
#پنج_روز! وقتي نميتونستم صداتو بشنوم 🎧دلم ميخواست سر بذارم به كوه و بيابون
🌾اين حرف ها را كه ميزد با تمام وجود
دلتنگي هايش💔 را حس ميكردم،دلم بيشتر قرص ميشد كه
#خدا صدايم را شنيده وفكر
#شهادت را از سرش انداخته🗯 است.
🌾عشقي💞 كه حميد به من داشت را دليل محكمي مي ديدم براي
#ماندنش،پيش خودم گفتم:حميد حالا حالا موندنيه☺️،بعيد ميدونم چيزي با ارزش تر از اين
#دلتنگي بخواد پيش بياد كه حميد رو از من جدا كنه💕.
راوی:همسرشهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313