#شهید_مصطفی_محمد_میرزایی
✅خاطره از زبان مادر شهید
شرایط امنیتی و حساسیت کارش طوری بود که چند ماه یک بار تماس می گرفت.
آخرین بار که باهم حرف زدیم سه ماه قبل شهادتش بود.
در زمان کوتاه کلی گفتیم و خندیدیم مصطفی عاشق
#فلافل بود و من هم یک فلافل پز ماهر اصلا یکی از نذرهای مصطفی برای
#هیئت نذر فلافل بود خودم تنهایی
#ساندویچ فلافل های هیئت را درست میکردم.
آن روز قبل از خداحافظی پشت تلفن گفت:
#آذر_خانم فلافل های شما از فلافل
#عراقی ها هم خوشمزه تر است دستورش رو بده بدهم به عراقی ها درست کنند،بیشتر بفروشند.
دم آخری هم خیلی جدی گفت: مادر اگر این بارهم قسمتم
#شهادت نبود و برگشتم برایم
#آستین بالا بزن اگرهم که شهید شدم مبادا غصه بخوری ها حواسم بهت هست.
حالا دلم به همین خوش است که هنوز
#هوایم را دارد.
مبلغ شهدا باشیم🌹
ــــــــــــــــــــــ
ما را دنبال کنید👇👇
🆔
@setaregane_rey