چیزی به جز غبار جوانی پدید نیست... 🔺فارغ از عددهای بیت اول و آخر این شعر استاد امیری اسفندقه باقی حرف انگار حال و روز شب‌های ۱۳ دی من است...🔻 عمر از چهل گذشت و دلم نا اميد نيست عاشق شدن هنوز از اين دل بعيد نيست با تو توانِ گفت، مرا دست داده است اما تو را دريغ، مجالِ شنيد نيست با عشق خوش گذشت به من،صبح و ظهر و شب بخت ِسياه دارم و مويم سپيد نيست بي سوز و ساز عشق چه کهنه چه موج نو فرقي ميان شعر قديم و جديد نيست کم کم بدل به قلعه متروکه مي‌شود شهري که کوچه‌هاش بنام شهيد نيست پنجاه سالگي سرکوچه نشسته است چيزي به جز غبار جواني پديد نيست بیایید نذاریم که دلمون قلعه متروک بشه... کانال https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046