🕋 اثبات وجود خدا با داستان 🕋
🕋 برای کودک و نوجوان 🕋
🌹 در زمان های قدیم ،
🌹 پادشاهی بود که به خدا ایمان نداشت
🌹 اما وزیری داشت که خدا پرست بود .
🌹 هر چه وزیر برای اثبات خدا دلیل می آورد ،
🌹 شاه قبول نمی کرد
🌹 تا این که وزیر دستور داد
🌹 در یک بیابان دور افتاده ،
🌹 که هیچ ساختمان و درختی آنجا نبود ،
🌹 یک ساختمان خیلی خوبی ساختند
🌹 و اطراف آن را درخت کاری کرده
🌹 و جوی های آب در زیر درختان عبور دادند
🌹 یک روز وزیر ، پادشاه را به شکار دعوت کرد .
🌹 پادشاه نگاهش به آن ساختمان افتاد
🌹 و از وزیرش پرسید :
🍂 قبلاً که برای شکار به این جا می اومدیم ،
🍂 چنین ساختمانی نبود .
🍂 چه کسی اینا رو ساخته ؟
🌹 وزیر پاسخ داد :
🌸 اینا خود به خود به وجود اومدن .
🌹 پادشاه گفت :
🍂 داری منو مسخره می کنی ؟
🍂 این چه حرفیه که می زنی ؟
🍂 مگه میشه این ساختمون زیبا ،
🍂 خودش خود به خود ساخته شده باشه ؟
🌹 وزیر گفت :
🌸 وقتی بنای این ساختمون محقر و کوچیک ،
🌸 بدون بنّا غیر ممکنه ،
🌸 پس چطور اعتقاد داری
🌸 که بنای آسمان ها و زمین ،
🌸 و همه موجودات بسیاری که روی زمین اند
🌸 بدون آفریدگاره ؟!
🌹 پادشاه متوجه اشتباه خود شد
🌹 و به وجود خدا اعتراف کرد .