~|
#برگی_از_خاطرات🌸|~
کمی طول کشید تا با محیط سوریه آشنا شود. این را از پیامهایش میفهمیدم. در ایران هم که بود نسبت به تغییرات آب و هوا حساس بود؛ چه رسد به سوریه.
روز و شب برایش به کندی میگذشت. برایم نوشته بود اینجا یک هفته، یک ماه میگذرد... من هم برایش نوشتم دلم از تنهایی گرفته، کاش زودتر مأموریتت تمام شود و برگردی...
بعدا از این حرفها استغفار کرد! میگفت ناشکری کردم، خدا مرا ببخشد! میگفت راه مجاهدت، سختی های خاص خودش را دارد و باید تحمل کرد.
میخواستم آرامَش کنم. گفتم من هم اگر جای تو بودم در آن شرایط دشوار همین را میگفتم.
نوشت: «
دوری سخت است اما هرچه قسمت باشد؛ یقین دارم که خدا با مومنان است.»
🔖همسر شهید
〖
@sh_danesgar 〗