سید حسین حجتی در خانواده ای پرجمعیت در جنوب کشور آبادان ب دنیا امدند .
زندگی طبق روال می گذشت تا اینکه پدرشون فوت کردند و اداره زندگی و بزرگ کردن خواهر برادر های دیگر باوجود سن کمشون به دوش ایشون افتاد 💔
زمان جنگ فرارسید و ب مجبور از ابادان مهاجرت کردند و در شهرستان ازنا استان لرستان خانه ای ساختند،
این خانه هرروز میزبان جنگ زدگان بود و با روی باز از جنگ زدگان پذیرایی میکرد...
تااینکه این روزها گذشت و خواهر برادر خود سرو و سامان گرفتند...
ایشان ب دلیل مشکلاتی ب تهران آمدند و چندسالی را هم در تهران گذراندن
تااینکه ب دلیل کسالت مادرشون برگشتند ازنا برای پرستاری از مادر
شغل آرایشگری داشتند و کسبه ای باخدا و خیر در محل شناخته می شدند
نمونه اش اصلاح جوانان با تیغ بود که اصلا انجام نمیداد ❌
بارها تعدادی شاگرد در کنارش کار کردند و چندین محصل را بدون مزد کارشونو انجام میداد
راستی سردسته هئیت مسجد دیوار ب دیوار خونشون بود که هرسال اربعین سرگروه تعدادی ۱۰۰ نفره و یا بیشتر زائران امام حسین بود
بااخلاق خوب از مادر پرستاری میکردند و دعای خیر عاقبت بخیری همیشه پشت شونشون بود
مادرشون فوت کردند 🖤💔
خلاصه ایشون همیشه آرزوی محشور شدن باشهدای کربلا را داشت
موسم حج فرارسید و عازم مکه شدند روزهای ابتدائی ماه ذی الحجه تا عید قربان روزه می گرفتند در مکه و روز عید قربان صبحانه آبمیوه ای گرم میخورند و عازم سرزمین منا می شوند
ابتدای فاجعه چندین نفر سالمند را از کاروان خود نجات میده و آب میرسونه بهشون..
اما برای رفع خستگی تکیه ب دیوار میدند که نرده میوفته روی صورتشون و پیشونیشون زخم میشه
و ب فیض شهادت نائل میشوند 💔🕊🕊
#شہید_عبـــاس_دانشـگر ❤️
#جـــــوان_مومــــن_انقـــلابے 🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e
┄┅┅✿🍃❀💜❀🍃✿┅┅┄