سعید بن عبدالله در شب عاشورا قرار گذاشته بود به پای امام، بسوزد و خاکستر شود و دوباره بسوزد و خاکستر شود و هفتاد بار چنین گردد... خود را وقف حسین علیه السلام کرده بود... این وقف، سابقه دیرینه داشت... از کوفه تا مکه پیک کوفیان به امام بود از مکه تا کوفه جواب نامه امام را به کوفیان رسانده بود از کوفه تا مکه پیک مسلم به سمت امام بود از مکه تا کربلا همپای امام آمده بود و ظهر عاشورا ، مدافع نماز سیدالشهدا علیه السلام شده بود...تا آخر نماز پیشاپیش امام سینه سپر کرد...با وجود سیزده چوبه‌ی تیر در بدنش، دیگر نای سخن گفتن نداشت...اما تمام نیرویش را به حنجره‌اش سپرد و عصاره‌ی همه دغدغه‌هایش را به عرض امام رسانید: «أوفیتُ یابن رسول الله» آقاجان وفا کردم؟ قرا بود هفتاد بار به پایت قربانی شود؛ نشد...مرا همینگونه می‌پذیری مولای من؟ و مولا فرمود: تو پیشاپیش من هستی وقتی که به سوی بهشت حرکت می‌کنیم... آری باید چون سعید، همواره نگران بود که آیا زندگی‌اش عصای موسی است یا خیزران یزید...راز مراقبه‌ها و محاسبه‌های روزانه اینجاست...تا مبادا به خوی یزیدیان عادت کنیم و از خیمه‌ی ارباب فاصله بگیریم...تا همواره پا به رکاب ارباب در تمامی چالش‌هایی که شیاطین می‌افکنند، فعال باقی بمانیم... حضرات پشیمان و خسته را، راهی به کربلا نیست... ⚫️ @shab_amaliat