⸤ شباهنگام ³¹³ ⸣
دعوت ڪرده بودند برای افطار. من و خانم فخری زاده سر یڪ میز بودیم.ایشان محبت داشتند. برای من برنج ڪشیدند. دستشان میلرزید.گفتم حاج خانوم من سر ترور داریوش لرزش دست گرفتم.شما چرا دستتان میلرزد.گفتند شما راحت شدید ما هر روز ترور میشویم . هر روز آماده ترور هستیم. حاج خانوم امروز راحت شد... مثل خانوم علیمحمدی مثل خانوم شهیاری مثل خانم روشن مثل من دیگر لرزش دستمان دلیل یڪسان دارد [واڪنش همسر شهید داریوش رضایی‌نژاد به شهادت محسن فخری زاده]