خاطرهی شانزدهم
•
تقریبا همیشه اخبار روز را از گوشی موبایلم پی گیری می کنم و یا در ساعات مشخصی اخبار را از تلویزیون می بینم
ولی در روز جمعه سیزده دی نودوهشت
به هیچکدام از منبع خبری رجوع نکردم
و حدودهای ساعت ده یازده قبل از ظهر
بیرون از خانه برای کاری رفتم
یکی از آشناهایمان چندین بار گفت
حیف شد سردار سلیمان ،حیف شد سردار سلیمانی.........
پرسیدم مگه چی شده
گفت مگه اخبار را گوش نکردی ؟
گفتم نه!
گفت سردار را
ترورش کردند
پرسیدم کجا؟؟!!...
چه وقت؟؟؟؟!!!!....
چه کسی سردار را ترور کرده؟؟؟؟!!!!....
چیزش شده ؟زخمی شده؟
گفت
شهید شده
زبانم بند اومد
با صدای بلند تکرار می کردم
یا ابولفضل یا بوالفضل...
توضیح دادند
حوالی ساعت یک و بیست دقیقه نصف شب
در عراق به دستور ترامپ ترورش کردن
تو خیابان از هر کسی، بزرگ و کوچک و پیر و جوان و زن و مرد....از همه
می پرسیدم
شما هم شنیدید که
سردارمان را شهیدش کردند!!؟؟..
می دیدم همه ناراحتند و بغض گلویشان را گرفته
به این امید می پرسیدم
که یکی بگه سلیمانی زخمی شده ،زنده است،اخبار جعلی بود
نمی خواستم به خودم بقبولانم که سردار
دلها از بین ما رفته
اصلا قبول نمی کردم می گفتم حتما مصلحت دانستن که گفته بشه سردار شهید شده!!!!
در آن حال به فکر
آقامان امام خامنه ای بودم
حالا کی به ایشان خبر داده !!!!؟؟؟؟
آیا توانسته اند و جرات کرده اند به ایشان خبر شهادت سردار دلها را بدهند!!!؟؟؟؟؟
پشت سرهم آیت الکرسی و سوره حمد را می خواندم
به این امید که اگر جانی در بدن سردار عزیزمان است ، شفا پیدا کرده و زندگی دوباره ای پیدا کند
ولی من غافل از این بودم !!!
که او عاشق شهادت بود و مشتاقانه
روز و ساعت و دقیقه و ثانیه شهادتش را می شمرد تا به وصال یار برسد.
به یاد شهید :حمید نیک شان
[فرزان]
#خاطرات