شمع
بسم الله اینکه فقط گوشی یه دختر قمی میتونه اینجوری پرشده باشه که به کنار!... اما بانوجانم، جان جهانم!... یادم میاد روزهایی رو که یه دختر کوچولو بودم و با پدر یا مادرم یا آبجیم، با چادر فسقلی یا بی چادر می اومدم. یادم میاد با همون قدم همیشه محو در و دیوار حرم بانو بودم. یادم میاد پاتوق دائمی اردوهای داخل شهر مدرسه، حرم بانو بود. یادم میاد وقت هایی که توی بسکتبال شکست میخوردیم یا می بردیم؛ بعدش هر موقعی که می رفتم حرم، خبر را به خانم میرسوندم. یادم میاد در اوج تلاطم های نوجوانی، پناهگام بانوجانم بودند. یادم میاد که اغلب درسهای متوسطه دوم را در حرم بانو، طبقه بالا خواندم. یادم میاد چطور یک روز تمام نشستم زیر سایه بانو جانم، اهم و مهم کردم که طلبگی یا دانشجویی؟! یادم میاد چطور با صحیفه سجادیه در حرم بانوجانم، آشنا شدم. یادم میاد روزهایی که دوستام میگفتن با دیانی نمیخواد قرار بذاریم، بریم حرم، یه گوشه بالاخره پیداش میکنیم🤭 یادم میاد چطور محکم ایستادم و گفتم فقط زیر سایه بانوجان باید عقد کرد. یادم میاد چطور اولین زیارت دونفره مان با شکار دوربین مادرها همراه شد. یادم میاد چطور با دلشکستگی قبول کردم روز عروسی، از جلوی پارکینگ شرقی با خانم جانم خداحافظی کنم و اذن شروع زندگیم را بگیرم. یادم میاد هرجای مسیر طلبگی کم اوردم، یکدفعه خودم را جلوی ضریح پیدا میکردم. «گوشه کنار این حرم علامه ها دیدم صحن و سرای پاک تو می‌سازد انسان‌ها» اما در همه این لحظات جمله استادی، همیشه تعبیر میشد و آن هم: "«خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها، معجزه میکنند!...»" بود. خواهرانه بگویم، معجزه هایی که در زندگی لازم دارید، فقط به دست کریمانه بانوجان خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها اتفاق خواهد افتاد! 💐بانوجانم ولادت تان مبارک💐