🔰کلام_عارفان
شیخ رجبعلی خیاط می گوید: در صبحی کار گناهی به ذهنم رسید ولی زود از انجام آن منصرف شدم.
به مقصد خارج از شهر حرکت کردم. کاروان شترها را دیدم که هیزم با خود به شهر می آوردند. یکی از شتر ها نزدیک من حرکتی انجام داد که اگر حرک پایش به من می خورد مرده بودم.
خیلی در حیرت ماندم که خدایا چرا شتر نزدیک من چنین حرکت ترسناکی انجام داد. سر نماز ظهر متوجه خطایم شدم. پرسیدم، من که فقط نیت گناه از ذهنم گذشت و کاری نکردم. گفتند، ما نیز پای شتر را فقط سمت تو بالا آوردیم، به بدن تو که نگذاشتیم برسد!!!
🌺🇮🇷
@shabnamshabna