جرم بود ممنوعیت داشت پیرمردهای صاحب خانه دم در می نشستند همین ساعت‌ها نزدیک اذان صبح عزادارها از ترس آژان‌های نَظمیه ی رضاخان، پشت ِدر، خودشان را به صاحب خانه معرفی میکردند حاجی رسول قناد هستم مشهدی رحمان بزاز هستم در را باز میکرد تا عزاداری کنند. رضاخان رفت، روضه باقیست 🐣زادبر ♨️ شادیسمی شو