شعر خوانی اقای عباس شاه زیدی استاد ادبیات و شاعر اصفهانی در محضر رهبر انقلاب و یادی از اصفهان:
آمدم پیرانه سر امّا جوان برخاستم
این چنین با تو نشستم، آنچنان برخاستم
وه چه شبهایی که با زلف سیاهت مو به مو
از سر شب درد دل کردم، اذان برخاستم
زندگی بی عشق ما را تا کجاها برده بود
یک شب از این خوابِ غفلت ناگهان برخاستم
دیدم آنجائی که تو هستی نمیگنجد دوئی
تا که من پیدا نباشد از میان برخاستم
تا نگیرد ذرّهای رنگ تعلّق دامنم
مثل گردی از زمین و از زمان برخاستم
چون ندیدم آشیانی امن، بر بام حیات
با همین حسرت نشستم با همان برخاستم
آسیای چرخ وقتی نان بیمنّت نداشت
از سر این سفره بی یک لقمه نان برخاستم
کرد چشمش ایمنم از فتنههای روزگار
با امین هر گه نشستم در امان برخاستم.
این که در چشم غزل این قدر میآیم "خروش"
سرمهام، از خاک پاک اصفهان برخاستم
🔻 رهبر انقلاب پس از تمجید و تحسین شعر ابیاتی هم قافیه از سروده های خود بیان فرمودند:
آفرین! آفرین! خیلی خوب. در لگدکوب حوادث جان دیگر یافتم/چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم (یک بیت از غزلی با «ردیف برخاستم» سروده رهبر انقلاب).
خیلی خوب. آن[بیت] راجع به پیری و [این راجع به]جوان برخاستنتان: سرشارم از جوانی هرچند پیر دهرم/ چون سرو در خزان نیز رنگِ بهار دارم
@shaeranehowzavi