آن در که جبرئیل امین بود خادمش اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند. چون روی در بقیع، به زهرا خطاب کرد وحش زمین و مرغ هوا را، کباب کرد کای مونس شکسته‌دلان حال ما ببین ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین اولاد خویش را که شفیعان محشرند در ورطه عقوبت اهل‌جفا ببین در خلد، بر حجاب دو کون آستین فشان وندر جهان مصیبت ما برملا ببین نی، نی ورا چو ابر خروشان به کربلا طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر سر‌های سروران همه بر نیزه‌ها ببین آن سر که بود بر سر دوش نبی (ص) مدام یک نیزه‌اش ز دوش مخالف جدا ببین آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلطان به خاک معرکه کربلا ببین یا بضعه‌الرسول ز ابن زیاد، داد کاو خاک اهلبیت رسالت، به باد داد