محفل ما بین معشوق دل به سامان می برد
کفر نه ایمان و جان و دل به سامان می برد
ملکی که ز یادش روشن نما شود عالم تاب
بین یارش به کاشانه مهر و محبت می برد
باز ان سلیمانی رهرو شد تا شیطان خارشود
تو بین سلیمانی ز هر قدمش گلستان می برد
یاری که دل را جوید ره گم نخواهد کرد
او غم را کنار شادی به سرای یار می برد
عاشق مستی و شیدایی است یار من
آن عاشق پیر خراباتی دل به خرابات می برد
چه عیش و چه نوشی بود و رنده گی
او چه رندانه دل به دلبر مشتاق می برد
هر گوشه زین سرای بنگر و شیدایی بین
ان دل شیدا مستانه جان به بوستان می برد
سروشا، باز مست عیش و باده نشینی شدی
بین سلیمانی عاشقانه دل به بوستاتش می برد
#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی