ادامه :
رستم که سخنان او را شنید گفت « اگر من بترسم همان بهتر که بمیرم »
بخاطر این ننگ راهی دربار شاه شد و چو از در وارد شد کیکاووس به پای او بلند شد و پوزش خواست که « تندی من خصلت من است و هر بار پشیمان میشوم.. بخاطر چاره جنگ تو را خواستم و تو در آمدن دیر کردی و خشمگین شدم و تو که ناراحت شدی من هم پشیمان شدم »
رستم که سخنان شاه را شنید گفت « جهان برای توست و همه ما کوچک تو هستم ... اکنون امدم تا ببینم چه فرمان میدهی »
کاووس پاسخ داد « اکنون جشن میگیریم و فردا به جنگ میرویم »
پس مجلس آراستند و تا نیمه شب خوردند و نوشیدند و شادی کردند ...
@shah_nameh1