شاهــنامهٔ فردوســی
وصیت های #سیاوش : سیاوش سپاه اش را فراخواند و آماده کرد و سپس طلایه ( پیشقراولان) نزدیک #گنگ_دژ فر
ادامه : سپس را آورد و زین و افسارش را در آورد و سرش را در آغوش گرفت و در گوشش راز گفت « وقتی کیخسرو برای کین خواهی بیاید تو باید به او سواری دهی ، دست از آخُرت ببر وقتی اون اسبی چون تو داشته باشد کسی در گیتی حریف او نیست » سپس بهزاد شبرنگ و دیگران اسبان را پی کرد و اشک ریخت... @shah_nameh1