﷽ 📚 (۱۵) ⏳ یکشنبه ۵ ربیع الاول سال۱۱ سال ۱۱هجری.. 📖  زمان بیعت گرفتن از علی فرا رسیده.. ⚫فرمانده‌ی جریان نفاق😬، همراه با گروهی راهی منزل فاطمه«سلام الله علیها» می‌شوند.. بر در می‌کوبند و 😡 فریاد می‌زنند: ای علی، از خانه خارج شو و با خلیفه بیعت کن. به خدا قسم اگر نیایی خون تو را می‌ریزیم وخانه‌ات را 🔥آتش می‌زنیم.🔥 ⬅️ و این چهارمین هجوم به خانه ی وحی است. ⚫🔥⚫🔥⚫🔥 فاطمه «سلام الله علیها» با اینکه باردار است😔 به پشت در می آید. او از حرمت خود مایه می گذارد تا آنان را برگرداند.  عده‌ای پشیمان می‌شوند وباز می‌گردند... اما فریاد فرمانده نفاق  بلند می‌شود:😡 این خانه را با اهلش به آتش بکشید. 🔥🔥😡😡🔥🔥 دسته‌های هیزم اطراف خانه و جلو در گذاشته و آتش روشن می‌شود. در شعله‌ور و آتش زبانه می‌کشد.🔥🔥 فاطمه هنوز پشت در است😭 مهاجم ، با لگد بر در میزند.😡 در با شتاب باز می‌شود. دختر پیامبر‌خدا، بین در، دیوار و آتش🔥گرفتار می‌شود. مهاجمان اما..، در را با قدرت بیشتر فشار می‌دهند و میخ در که اینک با آتش🔥 گداخته شده بر سینه فاطمه فرو می رود...😭😭😭  فریاد جانسوز  فاطمه بلند می شود... 😭😭 یا ابتاه... یا رسول الله.... 😢😢😢 📖 فاطمه «سلام الله علیها» در محاصره آتش و دود است...، 🔥او همچنان پشت در است. علی «علیه السلام» به سرعت خود را می‌رساند گریبان فتنه‌گر را می‌گیرد و مشتی محکم به بینی او می کوبد. افراد مسلح می خواهند برای نجات فرمانده‌ی خود اقدام کنند، اما از علی «علیه السلام» می‌ترسند. امیرالمؤمنین اما، به یاد پیمان آسمانی خود با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌افتد (علی جان بعد از من، در فتنه ها، صبوری کن) پس گریبان آن فتنه‌گر را رها می‌کند. مهاجمان، فرصت را غنیمت می‌شمارند و دست علی علیه السلام را می‌بندند و ریسمان در گردن او می اندازند تا او را به بیرون از خانه، و به سمت مسجد ببرند.😔 ✨فاطمه «سلام‌ الله علیها» با تنی مجروح،😭 دوباره به میدان می‌آید. اودر آستانه در ایستاده... ⚫ قنفذ با غلاف شمشیر و آن دیگری با تازیانه، به جان دختر پیامبر خدا می‌افتند.🥺 ⚫ فرمانده فتنه خود دست به کار می شود... او با لگد به فاطمه می زند.😭 همه می دانند دختر پیامبر باردار است... 🥺😔 صدای فاطمه بلند می شود: آه ای فضه، مرا دریاب که محسن مرا کشتند...😭🕊️ 🔖 ادامه دارد...👈 📚برگرفته از کتاب: حوادث فاطمیه /آقای مهدی خدّامیان 📚 (۱6) ⏳ یکشنبه ۵ ودوشنبه ۶ ربیع الاول سال ۱۱ هجری 📖 خلیفه به مسجد آمده و منتظر است. علی «علیه السلام» را برای بیعت آورده‌اند. ⚫ او به امیرالمؤمنین  می‌گوید: من، خلیفه پیامبر خدا هستم تو چاره ای نداری، باید با من بیعت کنی... ⚫ فرمانده‌ی فتنه علی  را به قتل، تهدید می‌کند. ✨ علی «علیه السلام» به او می‌گویند: «به خدا قسم حِرص امروز تو، برای ریاست فرداست...» ✨ سپس، رو به جمعیت کرده و می‌فرماید: «به خدا قسم اگر یاورانی وفادار داشتم هرگز کار من به اینجا نمی کشید.» شمشیر ها بالا می رود... ناگهان... 💫 این صدای رسای فاطمه علیهاالسلام است که در مسجد می پیچد: «اگر علی را رها نکنید  پیراهن پیامبر بر سر می‌کشم و شما را نفرین می کنم...» 😔😔 فاطمه علیهاالسلام، با تنی مجروح به یاری امامش آمده... ستون های مسجد به لرزه می افتد... زلزله‌ای در راه است... همه از ترس، خشکشان زده...  ✨علی «علیه السلام» میفرماید: «سلمان، به سوی فاطمه برو که اگر او نفرین کند، هیچکس باقی نمی‌ماند» سلمان، امر مولایش را به اطلاع دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌رساند. فاطمه علیهاالسلام از امامش اطاعت می کند. ◾خلیفه و اطرافیانش علی «علیه السلام» را رها می‌کنند، و ایشان به همراه فاطمه به منزل برمی‌گردند... دوشنبه۶ ربیع الاول 📖 ...غاصبان خلافت اکنون دیگر میدانند به روشهای گذشته و با وجود فاطمه« سلام الله علیها» نمی‌توانند علی«علیه السلام» را به زانو درآورند. لذا از امروز جنگ اقتصادی را با خاندان نبوت آغاز کردند. جلسه‌ای تشکیل داده، و حکم به غصب ملک شخصی فاطمه (علیها السلام) می‌دهند. «فدک باید از فاطمه گرفته شود» مأموران خلیفه به فدک می‌روند و کارگزاران دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) را از آنجا بیرون می‌کنند. 😔 ✨ امیرالمومنین،📜 نامه‌ای به خلیفه می‌نویسند و به این عمل او اعتراض می‌کنند. ⚫ فتنه‌گران از علی می‌ترسند، باید مردم را با خود همراه کنند. لذا مردم را به مسجد فرا می خوانند... ⚫ خلیفه بر فراز منبر می رود و سخنرانی می کند. او می گوید: می خواستم پول فدک را صرف تقویت سپاه اسلام  نمایم، اما علی با این نظر مخالفت کرده و مرا تهدید کرده است. غاصبان فدک با این بهانه مردم را با خود همراه کردند. 🔖 ادامه دارد...👈 📚برگرفته از کتاب: حوادث فاطمیه /آقای مهدی خدّامیان 🕯🍂'