🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿 💢پاداش روزۀ مستحبی💢 غذا در اردوگاه اسرا به اندازه‌ای کم بود که فرقی نمی‌کرد چه وقتی از شبانه روز مصرف بشه. لذا تعدادی از بچه‌ها شروع کردن به روزۀ قضا و مستحبی گرفتن. بعثیا با هر‌گونه روزه غیر از ماه رمضان مخالف بودن و به شدت برخورد می‌کردن. بچه‌ها هم اعتنایی نمی‌کردن و سعی داشتن نامحسوس روزه بگیرن. تعدادی سهمیه ناهارشون رو آخر شب می‌خوردن و روزه‌شون رو می‌گرفتن. تعدادی هم که برای سحر بیدار می‌شدن، مراقب بودن که نگهبان‌های عراقی متوجه نشن، ولی گاهی پیش میومد که نگهبان سرزده رد می‌شدن و افرادی رو در حال خوردن سحری می‌دیدن. بعضیاشون که کمی انسانیت داشتن ندیده می‌گرفتن و بعضی دیگه اسم افراد رو یادداشت می‌کردن یا می‌گفتن فردا سرِ آمار افراد متخلف باید بلند بشن و خودشون رو معرفی کنن وتنبیه بشن. وای اگه افراد خودشون رو معرفی نمی‌کردن همۀ آسایشگاه تنبیه می‌شد. یه شب تعدادی از بچه ها داشتند سحری می‌خوردندکه یکی از نگهبانا بنام مصطفی که خیلی کینه‌ای و بی‌رحم بود بچه ها رو دید و تهدید کرد که فردا به‌حسابتون می‌رسم. سحری مختصری که داشتن خوردن و خوابیدن. فرداش سرِ صف آمار مصطفی اومد و گفت اون چند نفری که دیشب بیدار بودن و سحری می‌خوردن بلند بشن. عزیزان هم بلند شدن. اسرا رو بردن جلو صف و با شیلنگ به لب بچه‌ها می‌کوبیدن، طوری که لب و صورت بچه‌ها ورم کرد. بعد اعلام کرد این سزای کسانیه که با دستورات ما مخالفت کنن... جهاد تبیین 🇮🇷🇮🇷🇮🇷