✍ نامه ای سرگشاده، به رهبر معظم انقلاب اسلامی؛ سید علی حسینی خامنه، از جوان شیعه افغانستانی؛ سید حُسن الله موسوی
بنام خداوند رحمن
در محضر صاحب الزمان (عج)
مقام عالی؛ به مراتب بیشتر از من؛ با اعتقادات، صداقت، سادگی، پویایی، پاکدلی و ایمان شیعیان افغانستان آشنا هستید. از پای کار بودن این مردم در مکتب انقلاب اسلامی آگاهی دارید؛ و نقش این بزرگمردان شجاع و غیور در محور مقاومت امروزی هم برای همه ثابت شده است؛ عاملان ظلم و بدبختی ما را هم خوب میشناسید.
از کودکی که بیاد می آورم، تصویر زیبای مقام عالی و رهبر کبیر؛ سید روح الله الخمینی موسوی، در دیوار اطاق مهمانی مان، با قاب چوبی و گُل مصنوعی مزین شده بود. آن زمان که از کارزار دنیا چیزی نمیفهمیدم؛ همیشه فکر میکردم پدر و پسر هستید!
ما در مکتب انقلاب و با تفکر خمینی (رح) قد کشیده ایم، از کودکی به جرم یاعلی گفتن، کُتک خوردیم و حَتک حرمت شده ایم؛ اما جز خصم با دشمن و رحمت با برادران دینی خود حرکتی انجام ندادیم؛ رام ترین جامعه و صلح طلب ترین مردم در منطقه بودیم، و تنها مردمی که حتی در وطن خود نیز غربت را چشیده ایم!
بین ۱۹۵ کشور جهان، ایران را برای پناه بردن انتخاب کردیم. هرکس نیت ما را جز وفاداری ما به انقلاب اسلامی بپندارد، ظلم بزرگی درحق ما کرده است، که هیچوقت نیت بخشیدن او را ندارم.
اما این هجرت؛ برخلاف انتظار ما که سبز شدن و آینده درخشان بود، امید را از ما گرفت و جوانه را در ما خشکاند.
در زمان شهید جمهور عزیز، که چنان پدری برای ما بود، و دوباره، روزنه ی امید را بر دنیای تاریک ما تابیده بود، که متاسفانه عزادار شدیم.
درد دل ما را فقط در اُردوگاه ها، در صف های طولانی دفاتر مربوطه اتباع، و بازداشتخانه ها میتوان شنید؛ چون تا چشم نبیند هیچ عقلی نمیتواند باور کند. وضعیت آنجا خیلی دور از تصور است. اندوه و ناامیدی و بار منفی آنجا چنان قِصه های اُردوگاه کار اجباری نازی ها میماند؛ و تا کسی نبیند باور نمیکند که در گفته هایی مان صادق باشیم!
ما امروز در کشور همسایه، هم دین و هم زبان، طعم داشتن مسکن، مِلک، بیمه، تحصیل، ماشین، کارت شناسایی معتبر، هویت رسمی، و خلاصه ... یک زندگی معمولی را نچشیده ایم؛ درعین حال، نصف از عمرمان را در ادارات میدوییم!
این از سستی و بی عرضه گی ما نبوده؛ ما هر جا که در راه حق جبهه ای باز شده، در صف اول ایستادیم؛ و هر جا کار بوده، سخت ترین و تخصصی ترین را انجام دادیم. سایه و آفتاب، گرم و سرد نگفتیم؛ یک روز بیکاری در خون و مرام هیچ یک از ما نیست.
ما همواره به کمترین قانع بودیم، چه در جبهه جنگ، چه در حقوق کارگری. اما این قناعت و صلح طلبی؛ چنان بلای جان ما شده، که برادران هم دین و هم مذهب، حتی برادران انقلابی و هم مکتب؛ با ما چنان رفتار میکنند که گویا یهودیان اسرائیلی باشیم!
متاسفانه امروز؛ حتی حرمت انسانی و دینی ما را نگه نمیدارند.
تا امروز به هر وضعیتی صبر کردیم، به امید اینکه مولایمان صاحب الزمان و رهبر انقلاب اسلامی میبیند؛ و حتما تدبیری کرده است؛ همیشه از امروز به فردا صبر کرده ایم و گفتیم فردا درست میشود!
یک سال زندگی کور و تاریکمان را تحمل میکنیم؛ تا اربعین، چند روزی به آغوش اَمن کربلا پناه ببریم! اما امسال چنان با شرط و شروط و داستان هایی روبرو شدیم که باورمان نمیشد! شاید در اخبار مشاهده کرده باشید که امسال بهترین سال اربعین برای اتباع بوده است! اما در حقیقت و به تعبیر ساده؛ اربعین را زَهر جان ما کردند.
امروز وضعیت شیعیان افغانستان تفاوتی با مسلمانان غزه ندارد. آنها محترمانه به شهادت میرسند و ما بعد از پایمال شدن حرمت و شرف و هویتمان؛ ذره ذره جان میدهیم!
نیش و کنایه و نگاه تحقیرآمیز؛ ذاتا برای ما عادی شده بود، اما این تبعیض در بین محور مقاومت و انقلابیون اصلا قابل تحمل ما نبوده و نمیتواند عادی شود!
این روند؛ چنان قلب شیعیان افغانستان را میشکند؛ و چنان فاصله ای بین شیعیان می اندازد؛ که اگر چنین ادامه یابد، فردا هیچ مکتب و انقلابی، و هیچ مکان مقدسی نمیتواند ضامن وحدت شیعیان باشد.