جالب اینکه غیر از شیعیان، از فرقه‌های دیگر اسلامی نیز در محضر تدریس آن حضرت شرکت نموده و استفاده می‌کردند. ابوحنیفه رئیس مذهب حنفی، پایه‌های علم خود را از محضر امام صادق(ع) پی‌ریزی و تکمیل کرد، و دو سال تمام از محضر آن حضرت کسب فیض نمود، به طوری که می‌گوید: «لَوْلاَ السَّنَتانِ لَهَلَكَ نُعْمانُ؛ اگر آن دو سال نبود نعمان هلاک می‌شد.»[٥] مالک بن انس رئیس مذهب مالکی در ضمن گفتاری در شأن امام صادق(ع) می‌گوید: «جعفر بن محمّد(ع) حدیث و گفتار بسیار داشت، خوش مجلس بود، از محضرش بهره‌های بسیار آشکار می‌شد، هرگاه سخن از رسول خدا(ص) نقل می‌کرد، به احترام نام رنگ چهره‌اش سبز و زرد می‌شد، به گونه‌ای که برای آشنایان، نا آشنا به نظر می‌رسید.» [٦] نیز گوید: «چشمی ندیده و گوشی نشنیده، و به قلب انسانی خطور نکرده، مردی را که از نظر علم و عبادت و تقوا، برتر از امام صادق(ع) باشید.»[٧] نیز می‌گوید: «من جعفر بن محمّد(ع) را همواره در یکی از سه حالت دیده‌ام، یا در حال نماز بود، با روزه بود، یا در حال ذکر، او از بندگان بزرگ الهی و از پارسایان سترگ بود.»[٨] ابن حجر هیتمی شافعی مفتی حجاز می‌گوید: «به اندازه‌ای از امام صادق(ع) علوم مختلف نقل شده که آوازه آن در همه‏ جا پیچیده، و بزرگترین پیشوایان علم و حدیث، مانند یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثوری، ابوحنیفه، ایّوب سجستانی و سفیان بن عُیینه از شاگردان او بوده و از او نقل روایت می‌کنند.»[٩] اینها نمونه‌هایی از گفتار شخصیّت‌های علمی اهل تسنن پیرامون عظمت شخصیّت امام صادق(ع) است و در ضمن حاکی است که شاگردان آن حضرت به شیعیان انحصار نداشتند. برخورد متین امام با علمای طبیعی (منکر خدا) جالب این که آوازه علمی و اخلاقی نیک امام صادق(ع) به علمای غیرمسلمان را نیز به سوی خود جذب نموده بود، و آنها در برابر عظمت علمی و اخلاقی آن حضرت، حیران و مبهوت می‌شدند، یکی از آنها «ابن ابی العوجا» (منکر خدا) بود، که در وصف امام صادق(ع) به مفضّل بن عمر (یکی از شاگردان آن حضرت) گفت: «ای مرد! اگر تو به علم کلام آشنا هستی، با تو بحث می‌کنیم، اگر در مباحثه پیروز شدی، از تو پیروی می‌کنیم، و اگر به علم کلام آشنا نیستی حق بحث با ما را نداری، و اگر از شاگردان جعفر بن محمّد امام صادق(ع) هستی، آن حضرت با ما برخورد بسیار متین و نیک داشت، گفتار ما را با کمال آرامش می‌شنید، هیچگاه به ما ناسزا نگفت، و در پاسخ به ما از مرز انصاف خارج نشد.» «اِنَّه الْحَلِيمُ الرَّزِينُ الْعاقِلُ الرَّصِينُ لا يَعْتَرِيهِ خُرْقٌ وَ لا طَيْشٌ وَ لا نَزَقٌ...؛ او انسان خوددار و باوقار است، دارای اندیشه محکم و استوار می‌باشد، تندی‌ها و سستی رأی و سبکی‌های ما او را خسته نمی‌کند، او گفتار ما را خوب گوش می‌کرد، به طوری که ما خیال می‌کردیم، او را محکوم کرده‌ایم، بعد که نوبت او می‌شد با کمال متانت یک یک از استدلال‌های ما را بررسی کرده و با گفتاری اندک می‌بست. رد می‌کرد، به گونه‌ای که هرگونه بهانه در بحث را به روی ما می‌بست.»[١٠] مبارزات سیاسی امام صادق(ع) در ابعاد مختلف با طاغوت‌های عصر یکی از ابعاد مهم زندگی امام صادق(ع) مبارزات سیاسی و طاغوت‌زدایی آن حضرت است، او از هر فرصتی برای طرد و نفی طاغوتیان و ستمگران استفاده می‌کرد و در کنار نهضت فکری، به نهضت سیاسی پرداخت و پیرامون خود را به مسأله‌ی ولایت و حکومت صالحان توجّه داده، و از هر گونه تأیید حاکمان ناصالح و طاغوتیان برحذر می‌داشت، او قیام‌های اسلام را تأیید می‌کرد، و طرفداران قیام را به عنوان نهی از منکر، تشویق و تحریص می‌نمود.[١١] امام صادق(ع) در طول ۳۴ سال امامت خود با پنج طاغوت اموی، و دو طاغوت عباسی، روبرو بود که به ترتیب عبارتند از: هشام بن عبدالملك، ولید بن يزيد، يزيد بن ولید، ابراهیم بن ولید، مروان بن محمّد، عبدالله بن محمّد معروف به سفاح و منصور دوانیقی. آن حضرت در این راستا زحمت‌های فراوان و رنج‌های طاقت فرسایی را تحمل کرد، و به پیروزی‌های چشمگیر، ژرف و ماندگار نائل شد، و سرانجام جانش را برای استواری این نهضت فدا نموده و به شهادت رسید. آن حضرت هرگز به طاغوتیان و سردمداران ظلم چراغ سبز نشان نداد، بلکه همواره با گفتار و رفتار و شیوه‌های ویژه و کاملاً منطقی و مهرانگیز، مردم را از نزدیک شدن به آنها برحذر می‌داشت، و آنها را طاغوت می‌خواند، چنان که در روایت عمر بن حنظله آمده: با صراحت فرمود: «کسی که در موضوعی، حق یا باطل نزد آنها (بنی‏‌امیّه یا بنی‌عبّاس) برود مانند کسی است که نزد طاغوت برای محاکمه رفته است، و آنچه طاغوت حکم کند. گرچه حق باشد، اخذه مال به حکم او مانند اخذ مال حرام است؛ زیرا آن را به حکم طاغوت گرفته است با این که خداوند در قرآن فرمان داده که به طاغوت کافر گردند. و از فرمان او سرپیچی کنند.