دستْ بُرد یک قاچ خربزه برداره، اما دستش را کشید؛ انگار یاد چیزی افتاده بود. گفتم: «واسه ی شما قاچ کردم، بفرمایید!» نخورد. هر چه اصرار کردم نخورد. قسمش دادم که این ها را با پول خودم خریده ام و الآن فقط برای شما قاچ کرده ام. باز قبول نکرد و گفت: «بچه ها توی خط از این چیزا ندارن.» . @mah_e_shahid