فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝خاطره قطره خون♡🩸بسیارشنیدنی ❣ماههاازجبهه رفتن محمدمیگذشت. نه آمدنی؛ نه نامه ای؛ نه حتی خبری... هرجا که روزنۀ امیدی داشتیم رفتیم ، و سراغ گرفتیم ولی بی فایده بود خواب و خوراکم شده بود اشک و انتظار. هر روز بیقرارتر ازدیروز به پایگاه اعزام میرفتم تاشایدنشانی ازفرزندم بیابم. ❣طاقتم طاق شده بودمیگفتند: محمدت مفقودالاثراست اما منِ مادر؛ منتظر و امیدوار برگشتنش بودم. یک شب مثل همیشه سرسجاده خوابم برد ❣که خواب دیدم؛ شخصی نورانی (ثارالله) با صورتی پوشیده به طرفم آمد و دستش را مقابلم گشود 👌و گفت :در مُشتم توجه کن . ❣وقتی مشتش را باز کرد خون در کاسۀ مشتش می جوشید بعد رو به من کرد و گفت : شما مادرشهیدمحمدعلی هستی پسرت در زمین فرو رفته بود ولی به خواست خداوند بسوی تو باز میگردد . ❣پرسیدم:شهید⁉️ ولی پسرم مفقود الاثر است. دوباره گفت: دستت را کاسه وار زیر دستم بگیر تاامانتت را تحویل دهم. به فرمایش ایشان عمل کردم و او کاسۀ مشتش را خم کرد و تنها یک قطره خون در دستم گذاشت وگفت: این هم قطره شما🩸 ❣از صدای اذان صبح بیدار شدم، چند روز بعد گروه تفحص فرزندم رابا پیکری سالم ازخاک اربابش حسین (ع)پیدا نمودندو بالاخره پس از ماهها چشم انتظاری محمدم را به آغوش کشیدم.😢 🕊خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر 📚کتاب ازقفس تاپرواز راوی: مادرشهید(فاطمه راستگو) 👌کپی آزاد✨بیادش صلوات https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10227