🔸رنج‌نامه یک مادر💔😞 روی دیوار بزرگ خانه جاده‌سیمان، نقاشی بزرگی از چهره پسرم کشیده شده است. یک روز تابستان من و دختر‌ها در اتاقی که پنجره‌های رو به کوچه داشت، نشسته بودیم. هوا گرم بود و پنجره‌ها باز. صدای دو تا از زنان همسایه از کوچه می‌آ‌مد که «ببین چطور جوانشان را برای پول به کشتن دادند!» جگرمان آتش گرفت.💔 این اولین و آخرین باری نبود که این زخم زبان‌ها را می‌شنیدیم. درحالی‌که در این دو سال و اندی که رضا در سوریه بود، ریالی به خانه نیاورد که بگوید حق‌الزحمه خدمتم در سوریه است ...❗️ شهدا شرمنده ایم.