بسیار شنیده ایم این دوکلمه راکنار هم‌؛ مرد واقعی! سخت است به همه کارهایت در جان مایه آن رنگ خدا بدهی سخت است به همه تلاش هایت نام خدا بدهی سخت است به همه چیز همه چیز بوی خدا بدهی تا خدایی نشوی نمیتوانی از خدا به خدا بدهی انا لله و انا الیه راجعون در همه چیز و همه جا هر چه داری میشود راجعون اندیشه ات از لحظه پا گرفتن ریشه ات از دم طلوع صبح تا سرخی غروب همه راجعون راجعون این چه هوایی است که ساخته ای در دستان خود راجعون راجعون راه انداخته ای آنقدر رفتی و رفتی تا ابد با ندای یا ابد یا ابد راجعون را یافته ای بین این نقش خون مجازی ست تا آن نقش خون در خان طومان بین دستان نقاش تو و سر غرق خون، الحق به مردی ثابت کرده ای که فاصله ای نیست ما را در بعد مکان و زمان محصور ببین لااقل دمی صبر کن تورا جان زینب این لامکان و زمان را چگونه یافته ای شرم و حیا در حرم در حریم و محرمی ای خوشا ای هزاران احسنت که به بارگاهش راه یافته ای جملگی دوستان خود را دیده ای در سرای باقی و ما طاغیان را تنها بگذاشتی خط باریکی چو مو هست بین اخلاص و ریا ای مرد جان جانان! بگو این را چگونه رسوا ساخته ای جمله عرشیان بی اختیار و بی اذن تو آنان را سراپا مشتاق مکتب خود ساخته ای این چه مولایی است که درست داده است اینگونه ره صد ساله را به یک شب یافته ای آنقدر علی علی گفتی تا سرانجام بر قامت نامت خلعت خوش رنگ از خود بافتی کلنا عباسک یا زینب این کلام را تو بر سر منزل شهر خود هم ساختی نور و بحر را جمله در یک جا به هم آمیختی دستی سخی و دستی ز نور هدی هان ای مرد نوری بگو نور را چگونه یافتی... . . . 🌷م. ج